دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مِثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
یاری دهنده. مساعد. کمک کننده. دستیار. پایمرد. مددکار: ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم. (ترجمه طبری بلعمی). برآرم من این راه ایشان به رای به نیروی یاری ده رهنمای. فردوسی. گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو. خاص خدایگانی خلق خدای را یاری دهی، به نیکی، بادت خدای یار. سوزنی. به الهام یاری ده رهنمون لغتهای هر قومی آری برون. نظامی. ساقی می ارغوانیم ده یاری ده زندگانیم ده. نظامی. در این بود کانصاف یاری ده است اگر پردۀ کج نیاری به است. نظامی. ز یاری ده خود در آن داوری گهی یارگی خواست گه یاوری. نظامی (شرفنامه ص 473). تویی یاری ده و غمخوار شیرین وگرنه وای بر شیرین مسکین. نظامی. خدا باد یاری ده دادخواه. نظامی
یاری دهنده. مساعد. کمک کننده. دستیار. پایمرد. مددکار: ارواج گفت برو و طلب کن و اگر ترا حرب افتد و محتاج به یاری ده باشی مرا خبر ده تا تو را یاری ده باشم. (ترجمه طبری بلعمی). برآرم من این راه ایشان به رای به نیروی یاری ده رهنمای. فردوسی. گه سیاه آید بر تو فلک داهی گه ترا مشفق و یاری ده و یار آید. ناصرخسرو. خاص خدایگانی خلق خدای را یاری دهی، به نیکی، بادت خدای یار. سوزنی. به الهام یاری ده رهنمون لغتهای هر قومی آری برون. نظامی. ساقی می ارغوانیم ده یاری ده زندگانیم ده. نظامی. در این بود کانصاف یاری ده است اگر پردۀ کج نیاری به است. نظامی. ز یاری ده خود در آن داوری گهی یارگی خواست گه یاوری. نظامی (شرفنامه ص 473). تویی یاری ده و غمخوار شیرین وگرنه وای بر شیرین مسکین. نظامی. خدا باد یاری ده دادخواه. نظامی
بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبۀ پنبه آکنده و جامۀسطبر کار یمن است. (انجمن آرای ناصری) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار باشد دمی بزیرم شادیچه چون نهالیچه. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری). تا گل از شادیچۀ رومی برون آمد به باغ زندوافش همچو اسقف زندخوان آمد پدید. سراج سکزی (از انجمن آرای ناصری)
بالاپوش باشد و آن را به زبان تازی لحاف گویند. (فرهنگ جهانگیری). بالاپوش و لحاف را گویند. (برهان قاطع). و بعضی گفته اند جبۀ پنبه آکنده و جامۀسطبر کار یمن است. (انجمن آرای ناصری) : چو بالش از همه کس بر سر آیم ار باشد دمی بزیرم شادیچه چون نهالیچه. پوربهای جامی (از فرهنگ جهانگیری). تا گل از شادیچۀ رومی برون آمد به باغ زندوافش همچو اسقف زندخوان آمد پدید. سراج سکزی (از انجمن آرای ناصری)
آدینده. قوس قزح. رجوع به آدینده شود، پس. (غیاث اللغات). و تکون للمفاجاهو لغیرها. (منتهی الارب). ناگاه. (غیاث اللغات) ، و قد تکون زائده نحو: حتی اذا اتوا علی وادی النمل (قرآن 18/27) ، ای حتی اتوا. (منتهی الارب)
آدینده. قوس قزح. رجوع به آدینده شود، پس. (غیاث اللغات). و تکون للمفاجاهو لغیرها. (منتهی الارب). ناگاه. (غیاث اللغات) ، و قد تکون زائده نحو: حتی اذا اتوا علی وادی النمل (قرآن 18/27) ، ای حتی اتوا. (منتهی الارب)
نام جایی در اندلس است. ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفۀ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح شدۀ او یاد کرده است: و زعزعت کتائب السلطان بکل مافیها من البنیان فکان من اول حصن زعزعوا و من به من العدو او قعوا مدینه معروفه بوحشمه فغا در و ها فحمه مسخمه ثم ارتقوا منها الی حواظر فغا دروها مثل امس الدابر ثم مضوا و العلج و یحذیهم بجیشه یمشی و یقتفیهم حتی انتهوا منه لوادی دی ففیه عقبی الرشد سبل الغی لما التقوا بمجمع الجوزین واجتمعت کتائب العلجین من اهل البون و بنبلونه و اهل بربط و برشلونه. (از عقدالفریدج 5 ص 265 و 274)
نام جایی در اندلس است. ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفۀ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح شدۀ او یاد کرده است: و زعزعت کتائب السلطان بکل مافیها من البُنیان فکان من اول حصن زعزعوا و من به من العدو او قعوا مدینه معروفه بوحشمه فغا دَر و ها فحمه مسخمه ثم ارتقوا منها الی حواظر فغا دروها مثل امس الدابر ثم مضوا و العلج و یحذیهم بجیشه یمشی و یقتفیهم حتی انتهوا منه لوادی دی ففیه عقبی الرشد سبل الغی لما التقوا بمجمع الجوزین واجتمعت کتائب العلجین من اهل البون و بنبلونه و اهل بربط و برشلونه. (از عقدالفریدج 5 ص 265 و 274)
ابراهیم دده فرزند صالح مغلوی. شیخ زاویۀ مولویه متولد 875 هجری قمری است از اوست: مفردات مثنوی که از هر دفتری از دفاتر ششگانه آن یکصد بیت برگزیده است. تحفۀ شاهدی. در اسماء المولفین وفات وی را سال 957 هجری قمری گفته اند و در کشف الظنون سال 927 هجری قمری آمده است. (از الذریعه ج 9 ص 498)
ابراهیم دده فرزند صالح مغلوی. شیخ زاویۀ مولویه متولد 875 هجری قمری است از اوست: مفردات مثنوی که از هر دفتری از دفاتر ششگانه آن یکصد بیت برگزیده است. تحفۀ شاهدی. در اسماء المولفین وفات وی را سال 957 هجری قمری گفته اند و در کشف الظنون سال 927 هجری قمری آمده است. (از الذریعه ج 9 ص 498)